نازیبایی های ناتمام...
میگم اگه برام یکی مثه شوهر خودتو پیدا کنی هرچی که داشته باشه زنش میشم.
میگه ببین شوهرم کارگره ها ؟!
میگم اوکی مشکلی نیست
میگم شوهرم دیپلمه ست، مطمئنی مثه شوهر من میخوای؟!
میگم چیکار به مدرک دارم ،دکترای بیشعور زیاد داریم.
میگه برو بابا تو کلاست بالاتر از این حرفاست...
+نصف کارای خونه رو انجام میده، در اکثر مواقع ساکته، سر به زیره، اهمیت نمیده کجا دوست داره بره ،اهمیت میده زن و بچه اش کجا دوست دارند برن، عصبانیتشو ندیدم، ندیدیم.
خدایا مگه آدم از شریک زندگیش دیگه چی میخواد ؟!
+ امشب لابه لای صحبت های بابا فهمیدم این مرد ایده آل حقوقش یک و دویسته، که دویست شو میده به مادرش، وام هم پس میده، با دوتا بچه. چطور تا آخر ماه دووم میارن ؟! اصلا میشه؟ !
اینارو دارم با بغض مینویسم. خجالت کشیدم از خودم...
یه وقتهایی میگیم درد مردم، حالیمونه اصلا چی میگیم؟!
+ کنارمون یه گروه دختر و پسر پارتی گرفتن، موسیقی شون با بالاترین کیفیت برای ما پخش میشد، وقتی داشتیم نماز جماعت میخوندیم ،سندی هم برامون دختر آبادانی میخوند. دست شون هم درد نکنه که به فکر ما هستن که یه وقت موقع اذان بدون موسیقی نمونیم.
ما که بخیل شادی دیگران نیستیم ولی ای کاش... هیچی ولش کن!
- ۹۷/۰۵/۰۴