باور دارم که باور ها زندگی رو شکل میدن.
مشهد که بودیم ،یه شب قبل اینکه بخوابم ،همین طور که رو تخت دراز کشیده بودیم و مامبزرگ و من هردومون سقف رو نگاه میگردیم، ازش پرسیدم، مامبزرگ، تا حالا شده به بهشت و جهنم شک کنی و فکر کنی حقیقت نداره؟! گفت هرگز! گفتم چرا؟! کامل حرفاشو یادم نیست اما اگر اشتباه نکنم گفت که به سیستم جزا اعتقاد داره و باور نمیکنه بعضی ها تو این دنیا ظلمی کنند و این ظلم بدون جواب بمونه. وقتی که میبینم یه ظالم بدون دیدن سزای عملش از این دنیا میره اعتقادم به اون دنیا و بهشت و جهنمش بیشتر میشه ...
یکبار نوشتم که تو مشهد موقع نماز صبح یه شک اومد سراغم و هیچ جوره نمیتونستم رهاش کنم ،نتم به شدت ضعیف بود و حتی نمیتونستم سرچ کنم . فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم کمکم کنه. چون این چیزی نبود که از سایتی خونده باشم یا پیش فرضی براش داشته باشم فقط و فقط تو ذهن خودم اومد.
امروز اما یه سایت ضد دین و آتئیستی دیدم که البته با اینکه مطالب جدید برای من زیاد داشت اما خیلی هاشو قبلا دیده بودم و راجبش مطالعه کرده بودم و نگرانی ای راجبش نداشتم .اما باعث شد دلم بخواد یه تف تو صورتم خودم بندازم. چرا که من این همه رو مسلمون بودنم تاکید دارم و یک دوره هم قرآن و با ترجمه تفسیر نخوندم ...
حتی به سرم زد چند وقتی همه چیزو تعطیل کنم و خودم غرق مطالعه در این باره کنم .چون میدونم ارزششو داره، چون مطمئنا ارزششو داره. دوست ندارم جز اون دو دسته باشم .
دسته ی اول کسایی که تعصب احمقانه ای روی اعتقادات شون دارند و از ترس مجازات و عصیان خدا سراغ عقاید مخالف شون نمیرن
دسته ی دوم کسایی که با یکبار دیدن سایت های سراسر مشکل دار آتئیستی سر تکون میدن و تصمیم میگیرن خودشونو راحت کنند و بیخیال اعتقادات بشن و فقط چیزی بروز ندن ،میفهمید که چی میگم؟!
(خواستم بگم ای کاش یاور محبوبم تو این مسائل الان در دسترس بود، اما یادم اومد من به کسی جز خدا برای پیدا کردن حقیقت نیاز ندارم )
- ۹۷/۰۷/۰۶