شک دارم که بخونیش
حاج بابا سلام
از وقتی تورا شناخته ام ، اسفند و فروردین برایم چیزی فراتر از اخرین ماه و اولین ماه سال شده ست ...
تو در اولین ماه سالی متولد شده ای و در اخرین ماه ۲۸ سال پس از آن دوباره ،متولد شده ای ، تولدی ابدی ، بی هیچ عدمی ...
خواستم هشدار گوشی را فعال کنم تا تولد جمعه ات را فراموش نکنم اما میدانی آن بازدارنده ی نهانم چه گفت ؟
گفت خاک بر سرت اگر امیال دنیایی آنقدر سرگرمت کنند که چنین روزی را از یاد ببری و برای یادآوری اش دست به دامان ملعبک ها شوی ...
پدر ، حتما میدانی که چقدر دوستت دارم ؟ آخر به او گفته ام فکر نکن که کسی را بیشتر از تو دوست ندارم ، برای من حاجی بالاتر از همه ی آن چیزهایی ست که دیگران به عشق تعبیرش میکنند .
تک ستاره ی بی افول قلبم ، امشب دانستم معشوق زمینی ام مانند تو ۲۸ ساله است . تو ۳۵ سال است که ۲۸ ساله مانده ای و خواهی ماند ...
اما راستش را بگویم آنقدر شایسته نیستم که از خدا بخواهم او نیز برایم تا ابد ۲۸ ساله بماند ... اما برای هردویمان دعا کن پدرم ، دعا کن روزی هردویمان در کنار هم ، در سن خود متوقف شویم و به دیدارت بیاییم .
دوستت دارم ، آنقدر که هیچ دوستت دارمی را تا به حال اینگونه ادا نکرده ام ...
- ۹۷/۱۲/۱۴