در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

such a shame

شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۲۴ ب.ظ

غمگینم 

جنازه گربه ای کنار خیابان رها شده بود ، دستانم را بر دهان نهادم و اشک ها گونه هایم را میسوزاند ، از خودم بیزارم که قدرت کشیدن آن لاشه ی مظلوم را بر کناری نداشتم  . اگر این کار را انجام میدادم یقینا تا سالها به خودم میبالیدم ...

چند لحظه ای بر بالینش اشک ریختم و پس بی رحمانه به راهم ادامه دادم ، در راه دریافتم چه مرگ همه ی موجودات شبیه به هم است ، منتها انسان مضحکانه خودش را با سنگ های تزیینی گول میزند ، وگرنه که بعد مرگ همه رها خواهیم شد ...

  • ۹۷/۱۲/۱۸

نظرات  (۲)

  • دختـرِ بی بی
  • وگرنه بعد ازمرگ همه رها خواهیم شد...
    درمورد عدم کنترل احساسات با شما همزاد پنداری عمیقی میکنم
    پاسخ:
    از یه پست من خصلت بزرگی در منو فهمیدی :) 
    انتظار زیادی از خودتون داشتید؛ شاید اگر اون کار رو کرده بودین؛ سالها به خاطر تجربه اون لحظه آزار میدیدین...
    پاسخ:
    شاید کشیدن اون جسم واقعا خاطره ی ازار دهنده ای میشد اما تنهایی و غربت اون جسم به شدت ازارم داد ، مشابه این حس رو وقتی که به قبرستان میرم و قبر های خاک خورده رو میبینم داشتم ، ولی این خیلی متفاوت تر از اون بود ...