آن تویی که هیچ گاه من نشد .
میان خانه که نه ، ویران خانه ام زانو زده ام . آب تا شانه هایم بالا آمده ، سیل همه ی دارایی هایم را با خود برد ، خانه یمان ، تلوزیونی که برای فوتبال دیدن سرش دعوا میکردیم ، کتاب هایمان را ، همان هایی که با شیطنت هایم نگذاشتم هیچکدامشان را تمام کنی ، توپ فوتبالی که برایم خریده بودی ، حتی آن استوک هایی که موقع خریدنش قول گرفتی که با آن گل های زیادی بزنم ... سیل همه چیز را برده حتی تورا ...
کدام وام بلاعوض تورا برمیگرداند ؟! کدام کمک های مردمی ، داغ نبودنت را تسکین میدهد ؟! بی انصاف لااقل میماندی تا خانه را از نو بسازیم ، بعد هرکجا دلت خواست میرفتی . البته که خودت میدانی ، خانه ساختن بهانه بود ، و من بهانه ها را یکی یکی ردیف میکردم تا حتی دقیقه ای بیشتر کنار تو باشم ، خودت خوب میدانی .
سیل حتی همه ی بهانه هایم را از من گرفت ...
بیا هرگز سیل را نبخشیم .
- ۹۸/۰۱/۱۳