در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

شرح حال

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۲۴ ب.ظ

مسئله ای که امروز با آن دست و پنجه نرم میکنم ، مسئله ی عشق یا فراغ نیست ، نمیگویم هم ای کاش آن بود و این نبود . همه ی شان به قدری درد آور است ‌ ، اما دردی که حالا بلای جان من شده ، دردی ست که از آوارگی می آید ، از بی تعاملی و بی هم زبانی . آوارگی فیزیکی آن قدر درد دارد که گاهی ترجیح میدهند خودشان را از بین ببرند .

 وقتی که من از او با آوارگی روحی حرف میزنم ، از بلاتکلیفی دوگانه و همه جانبه و او برای بار هزارم میگوید که استادی چیره دست تر از من در دامن زدن و بزرگ جلوه دادن مشکلات نیست . فکر میکنم این هم مشکل من است که هیچوقت نتوانسته ام خودم را اثبات کنم ، حتی نتوانستم ضعفم را اثبات کنم . من نتوانسته ام عمق ضعفم را اثبات کنم ‌‌...

من نتوانسته ام ثابت کنم که مشکلات تا چه اندازه برایم مهم اند و چقدر برای حل شان جدی ام . میدانم که در اثبات همه ی اینها کوتاهی کرده ام چون هیچ گزاره ای برای اثباتش در باطن جمع نکرده ام ، من حتی شالوده ی این چیزها را در خود بنا نکرده ام ‌ ، اما یک چیزی درد آور است و از همه ی حضار میخواهم یک آه عمیق برای شادی روحم هدیه دهند . من حتی قدرت خراب کردن این خرابه های درون را ندارم . خراب کردن دیواری که کج است . من فقط همین دیوار کج را بالا میبرم و فقط گاهی برای رفع تشنگی و خستگی زیر سایه ی مریض اش مینشینم و منتظر میشوم حتی غریبه ی رهگذری کاسه ای آب دستم بدهد . من توان بلند شدن و یافتن برکه که نه حتی مشک آبم را هم ندارم . من هیچ چیز ندارم جز این قلم که بی رحمانه رو به زوال است ...

باید خوشحال باشم چون سال دیگه زود میاد !

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۱۳ ق.ظ

تنها جمله ی کلیشه ای که شاید من بهش ارادت داشته باشم اینه : چقدر زمان زود میگذره . میتونه برام ویران کننده هم باشه و ملال آور ‌.

باورم نمیشه از شبی که با بغض خوابیدم چون صلاح مصدوم شده بود و لیورپول مظلومانه (!) جام رو از دست داد .‌باورم نمیشه یکسال و چند روز از اون شب گذشته و حالا لیورپول یک مدال نقره یک طلا و یک جام داره ! 

باید بیشتر از چیزی که الان هستم خوشحال باشم ، فکر میکنم اصلا خوشحال نیستم . 

شاید چون یک ماه پیش وقتی تو لیگ قهرمان نشدیم بهم پیام داد ، عیبی نداره ، ایشالا قهرمانی تو لیگ اروپا رو باهم جشن میگیریم و من درجواب براش نوشتم ، بابام رفته بیمارستان ، تا عمل کنه ! 


به یکسال دیگه فکر نمیکنم . به هیچ چیز فکر نمیکنم . فقط حالا که این رو مینویسم احساس خوبی میگیرم از به اشتراک گذاشتن افکار بیهوده ام با ادمهایی که بی منت پذیرای این خزعبلات اند . 

فقط میخوام بگم احساس خوبی دارم از اینکه شما مبخونید حتی اگر فقط بخونید ، حتی اگر نخونید ‌.

انگار هنوز یه چیزهایی تو خودوم داروم ، شکر .

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۴۰ ق.ظ

یک‌چیز همین چند دقیقه ی پیش یادم امد و ته دلم شوق عجیبی برخاست ‌ . 

آن هم این بود که : 

خدای من و خدای علی یکیست .

این نیز بگذرد .

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۶:۲۷ ب.ظ

امروز سخت ترین روز زندگانی ام بود . 

ماهیچه های دور چشمم درد میکند .

حس آن مظلومی را دارم که بی آنکه بداند گناهش چه بود با دستان خالی جلوی ظالمی ایستاده که گلوله ای نثار قبلش میکند  ...

سکون

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۲۰ ق.ظ

راکد بودن را میتوان منی تعریف کرد که دقیقا یکسال پیش چنین شبی ، روی مبل سالخورده ی گوشه اتاقم نشسته بودم و اشک میریختم تا صبح ...

همچون امشب ...

چرا هنوز دوستش دارم ؟!

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۰ ق.ظ

وقتی که هرکسی سعی میکند برای خودش از همخوانی و رقص بچه مدرسه ای ها با اهنگ ساسی مانکن ، تحلیل و تحقیقی ارائه دهد و بعضی ها هم از فرصت استفاده کرده و مطالبه ها و عقده های سیاسی و اجتماعی شان را طلب میکنند او یک جمله طلایی به کار میبرد : جامعه ، جامعه ی عرضه و تقاضاست . 

.

روشنفکران عزیز ، اگرچه سانسور قطعا تبعاتی دارد ، اما باور کنید گوش دادن بچه مدرسه ای ها و به طبع خانواده هایشان محصول سانسور نیست ، محصول آن چیزی ست که امروز جامعه ی ایرانی دچارش شده ‌ . ابتذال به معنای واقعی کلمه ...

ابتذال در فرهنگ لغت بی ارزشی  معنا شده است .

عزاداری تمام شد بروید خانه هاتان ‌ ...

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۴۶ ب.ظ

اگر منه یکسال پیش بودم میگفتم بعضی اهنگ ها تاریخ انقضا ندارند . اما منه حال میفرماد ، اهنگ ها تاریخ انقضا دارند همانطور که احساسات آدمی هم . 

اما خب ، بعضی از آهنگها مواد نگهدارنده ی شان بیشتر است ، تاریخ انقضاشان دیر است ، گاهی خیلی دیر ... 

مثل این ... 

مواد نگهدارنده اش همان متن فوق العاده اش است که ادمی را به وجد می آورد، متنی که حقیری چون من با سواد نصفه نیمه اش نتوانسته حتی ذره ای حق مطلب را ادا کند اما بپذیرید ، صاحب عزاست ... 

دوستان اگر اشکالی میبینند تصحیح کنند ، و تمنا میکنم موزیک را با کیفیت اصلی آن گوش دهید نه با این کیفیت شاهکار بیان .

بی تو ...

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۵:۴۰ ب.ظ

عزیزم یک روز دوباره بی تو در آن کوچه ی تنگ و باریکی قدم خواهم گذاشت ، که سنگه قلبم را کف دستت نهادم ‌ . نمیدانم آن روز میدانم کجایی یا نه؟! نمیدانم آن روز در خانه منتظر من نشسته ای یا فرد دیگری ، نمیدانم حتی فرد دیگری منتظر من در خانه ای دیگر هست یا نه . اما یک چیز را خوب میدانم .


وقتی تنها از آنجا بگذرم زیر لب این شعر را میخوانم و در حسرت نگرفتن دست هایت ذوب میشوم ...

آفتاب سوخته

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ق.ظ


روزی که تورا ترک کنم ، دیگر چیزی برای از دست دادن نخواهم داشت .

اما تو ، کسی را از دست میدهی ، که دوماه ، فکرش را جایی در غرب ، پادگانی در کرمانشاه گذاشته بود و جسمش ، زانوهایش را در شهری کوچک زیر آفتاب سوزان جنوب ،بغل گرفته بود تا برگردی ...

تو مرا از دست خواهی داد بی وفایم .‌‌..


ای آدم

دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۸:۵۷ ق.ظ

دیدن عکس جدید پری که رو پروفایل اش گذاشته میتواند حال زار اول صبحم را خوب کند ، شاید هم خودم میخواهم به چنین احمقانه هایی حال خودم را خوب کنم . 

اما سوال اینجاست چرا میگذاریم احمقانه های زیادی که قد ارزنی ارزش ندارند حال مان را زار کنند ؟!