در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

دنیای مهربونی های تمام شدنی.

دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ ق.ظ
تو رواق امام نشسته بودم و منتظر اذان ظهر بودم. دختر بچه ی حدودا ده یازده ساله ای رو به روم نشسته بود. من عادت دارم وقتی کوچیکتر از خودم رو میبینم بهش لبخند بزنم. وقتی بهم نگاه کرد منم بهش لبخند زدم. چهره پاک و معصومی داشت. همه بچه ها دارند یعنی. چند دقیقه بعد که داشتم قرآن میخوندم از تو کیفش یه شکلات شیری در آورد و داد به من .منم بعد یه تعارف کوچیک سریع قبول کردم.خدا میدونه چقدر حالمو خوب کرد. شاید بگید این اصلا چیزی نیست و اهمیتی نداره. اما میخوام بگم همین یه مهربونی ساده کل روز منو ساخت. گرفتن شکلات از یه فرد کوچکتر از خودم. نمیتونم بگم چقدر همزمان حس خوب به من منتقل شد. حالا شما فکر کن وقتی ما آدمها با یک شکلات شیری اینقدر خوشحال میشیم با کمک به همدیگه تو مشکلات و زدن حرفای قشنگ چه اتفاقی برامون میفته. بخدا مهربونی سخت نیست....

+ میگم مردم تو مجازی بد دهن شدن خیلی زیاد .فحش رکیک میدن، به همدیگه فحش میدن، میپرن به همدیگه .چرا ؟؟ مهربونی سخته؟؟  میگه مردم فشار روشونه ،اینطوری خودشونو خالی میکنن. من با خودم فکر میکنم یعنی مردم کشورهای فقیر و نیازمندی مثل سومالی و غیره هم همین قدر عصبانی و بد دهن اند؟ !

قبض روح

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۱۶ ب.ظ

میخوام قبل مرگم یه نصیحتی بکنم شمارو. 

هیچ‌وقت غذای یه فست فودیه پلشته دم راهی رو نخورید. 

هیچ‌وقت هیچ‌وقت هیچ‌وقت. 

بی پرده

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۹ ب.ظ

من اینستاگرام، واتس اپ، توییتر و هیچ سوشال مدیا و پیام رسانی جز تلگرام ندارم. صفحه های مورد علاقه ام رو با مرورگر دنبال میکنم. اینو گفتم که بگم تقریبا از 90 درصد خزعبلات و وقایع این شبکه های اجتماعی بی خبرم. میتونم با قاطعیت بگم هیچ‌وقت شما حقیقت رو در این ها پیدا نمیکنید. نه به این معنا که درش حقیقتی نیست . به این معنا که پیدا کردن و تشخیص حقیقت کار بسیار مشکلیه .

من زیاد اهل بیرون رفتن، خرید، استفاده از تاکسی و... نیستم. 

اما این چند وقته هم خرید رفتم، هم از تاکسی استفاده کردم به وفور و هم در حالت کلی زیاد بیرون رفتم. 

آقای بلاگر hdana یکبار نوشتن تو ایران با تاکسی جماعت هیچ‌وقت بحث نکنید، چون این عزیزان در اصل قرار بود سیاست مدار شن ولی جا نبود راننده تاکسی شدن. بله حقیقتا همین طوره!!!! 

واقعیتش میخواستم تو این پست تمام صحبت‌های این عزیزان راننده تاکسی و فروشنده و. ..رو که کپی پیست بدون هیچ تصرف و تخلصی از فضای مجازی بود رو بنویسم ،اما نه حوصله شو دارم نه حال خوبشو. فقط میخوام بگم توروخدا محض کلاسش هم که شده یه دو کلمه جدید هم یاد بگیرید چون همه تقریبا این چیزها رو حفظ ان. 

یه چیز جالبی هم بگم   رفتیم یه مغازه که تو راه حرم بود مامبزرگم کیف بخره، فروشنده اولیه گفت خانم نخرید بیاید یک ماه تحریم کنیم همچی رو تا ارزون شه!!!! (ر.ک به پست اینستاگرامی معروف و پست جالب دکتر میم)  منم گفتم خب مامبزرگ بیا بریم و نخریم! یهو گفت نه خانم حالا با نخریدن شما  که کاری درست نمیشه!  

باز اون یکی فروشنده با کمال بی ادبی گفت 40 سال پیش یه شکم سیرایی شبیه این حاج خانم ( اشاره به مامان بزرگ من)  رفتن انقلاب کردن مارو بدبخت کردن و ...

من گفتم خب عزیز شماهم انقلاب کن ببینم چه میکنی!  بعدش بنظرت اگه خودت جای این مسئولین بودی پاک دست میموندی؟! گفت خانم صد در صد. فردا وقتی رفتم یه مغازه دقیقا شبیه اون مغازه با همون ابعاد و شکل و شمایل که من کیف بخرم. وقتی قیمت کیفی که مامامبزرگم اونجا خریده بود رو پرسیدیم 10 تا 20 تومن اختلاف قیمت داشت. به قول مامامبزرگم 10 تومن برای من چیزی نیست ولی برای توی فروشنده یک قرون هم برای روز حساب خیلی زیاده خیلی زیاااااد. 

میدونید هرکی بتونه میخوره .کم و زیادش مهم نیست مهم اینه همه عین هم شدیم!!


باز اون یکی فروشنده که برخلاف دوتای قبلی مرد مسنی بود گفت 40 سال پیش دختر و پسر باهم حرف نمیزدن چون نامحرم بودن اما حالا شما دارید حرف میزنید چون مردم بی حیا شدن ://// مامامبزرگمم گفت آقا، حضرت فاطمه هم رفت جلو کلی نامحرم سخنرانی کرد. صحبتی که بی مورد و بی ربط نباشه چه اشکالی داره؟!  


راننده اسنپه کلی روضه خوند که مردم ناامیدن و دیگه خسته ان حوری صحبت میکرد انگار تمام 80 میلیون گرسنه و بی پول تمامن (چیزی که خیابان ها و بازار ها نشون نمیده)  میگفت چند وقته دیگه انقلابه، میگم خب خیلیم خوب. کی جاشون بیاد حالا؟ ! میگه هرکی مردم انتخاب کنن ،میگم قبلی هارو کی انتخاب کرد؟؟  میگه شورای نگهبان .

من نمیتونم باور کنم اون همه شوق و یقه چاک کردن از سر اجبار و اکراه بود .


پسر وزیر، نماینده ست ،نماینده زنشو برده انگلیس که بچه شو اونجا به دنیا بیاره، میخواد بعد تموم شدن 4 سالش از ایران بره .من دارم فکر میکنم چه آدمهایی موقع انتخابات مجلس خودشونو شرحه شرحه کردن براش، از همکلاسی های مدرسه که حتی نمیتوتستن رای بدن تا پدر و مادر هایی که قرار نبود چیزی بهشون برسه تا آدمهای قدرت طلبی که طمع میز و صندلی داشتن !!! رقیب این نماینده هم حالا داره تو بیمارستان جون ادما رو نجات میده !!!! 

میدونید انقلاب برای مردم اسون ترین راه برای امیدواری به تغییر، و برای تجزیه طلبان و فرصت طلبان و دشمنا بهترین فرصت ممکنه!  تاریخ بخونید ،حتی اگه شده تاریخ استقلال پاناما رو تا بفهمید ما همیشه گول خوردیم چون نرفتیم دنبال حقیقت. 

امتحان

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۱ ب.ظ

امروز روز پرکاریه برای من، یه امتحان نسبتا بزرگ. یه قدم سمت مستقل شدن. هرچند برای خودم چندین بزرگ نیست اما خانواده خیلی بزرگش کردن. ان شالله که به خیر میگذره. 

میخواستم ثبت شه.  

دعا میکنید؟ !

بی نفس

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۰۷ ب.ظ

احساس بیچارگی و سرخوردگی میکنم. من شکسته و سرخورده ام. افتادم و نمیتونم بلند شم. چند ساله که افتادم...


دلم یه پاور پلی جانانه میخواد، اما من حتی قدرت ضد حمله رو هم ندارم...


+ آرزوم بود میم بگه بیا حرف بزن.، بیا بگو حداقل چرا؟!  چرا ناامیدم کردی. اما فقط گفت ناراحت شدم، فقط گفت عصبانی ام، گفت امیدم و از دست ندم و چرت و پرت های دیگه .

خیلی لامذهبی خیلی. 

میخواستم بنویسم خیلی تنهام ترسیدم خدا ناراحت شه، خدایا حواست به ناراحتی من هست؟! 

من مسئولیت همه چیو میپذیرم

چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۳۷ ق.ظ

پتو رو انداختم رو سرم و رتبه رو نگاه میکنم. حالت چهره ام عوض نمیشه، هنوزم عوض نشده، فقط چند قطره اشک اومد، نه برای رتبه، برای آماده شدن برای سرزنش ها، توهین ها و تحقیر ها و تمسخر ها. اما مامان و بابا... 

بابا مثه همیشه احتمالا میگه اشکال نداره تو تلاش خودتو کردی، مامان هم میخواد جلوی خودشو بگیره اما آخرشم میگه دیدی بهت گفتم یه سال نشین بدتر میشی؟؟  

اره مامان تو راست می‌گفتی مقصر منم که به حرفت گوش ندادم، من مسئولیت همه چیز رو به عهده میگیرم. دیگه بهانه مواظبت از داداش و کار خونه و ماموریت های گاه بیگاه تو و بابا رو نمیارم. بهونه دوسال تنهایی مطلق و درد داشتن رو نمیارم. قدیمی ترای اینجا میدونن یه زمانی چقدر غم داشتم. نه که حالا ندارم منتها دیگه به تحریر نمیان. 

من بزرگترین شکست زندگیمو خوردم اما نه الان و با دیدن رتبه،

بزرگترین شکست زندگی من وقتی بود که فهمیدم چقدر بی اراده ام. 

تو حرم وقتی برای خودم گریه میکنم فقط یه جمله میاد تو ذهنم

 " خسره الدنیا و الاخرت... "

حالی به حالی ام.

سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۹ ق.ظ

کنار ایوان داشتم قرآن میخوندم. یه سوال خیلی ناگهانی به ذهنم خطور کرد. نتم که به شدت ضعیفه اما با هر بدبختی ای بود سرچ کردم یه صفحه باز شد، وقتی خوندم عرق سرد نشست روم. نت قطع شد، شک کردم، به دینم!  همونطوری که سلمان و دیگر یاران امام علی (ع)  یک لحظه به علی (ع) شک کردند.(البته قیاس مع الفارقه)  این دومین بار بود تو تمام مسلمانیت من. گریه کردم و از خدا خواستم کاری کنه. 

نت وصل شد، صفحه دوم باز شد و من یکم دلم اروم گرفت، صفحه سوم باز شد و من دلم بیشتر اروم گرفت. 

حرف برای این قضیه زیاد دارم اما الان وقتش نیست فقط همینو بگم که خوبه گاهی آدم شک کنه. ولی بعدش بخونه، بپرسه.  نه برای اینکه مثه من دلش اروم بگیره برای اینکه بفهمه راه و اشتباهی نیومده. 


آقا چرا من اینطوری ایم؟؟  الان همزمان عاشق دوتا پسر شدم، ماهان از کرمانشاه، حسین از بصره!! 

ماهان با خواهر و فکر میکنم مادرش. اومده بودن و من جلو در ورودی دیدم شون و باهاش حرف زدم و عاشقش شدم و تو دلم دعا کردم خدا ماهان زلزله زده نباشه... 

حسین هم وقت نماز با مامانش کنار من نشسته بود و هی به من نگاه میکرد ولی وقتی من نگاش میکردم روشو میکرد اونطرف. ازش اسمش و پرسیدم اصلا محلم نداد، مامانش گفت حسین!  از اون حسینا با ح ته حلقی! جوری گفت حسین که اشک از چشمام جاری شد، آخ!

حسین حتی کلمه ای هم باهام حرف نزد... ولی من مردم براش از بس پاک نگاه میکرد منو... 

من عاشق بچه هام. اگر دلم پره پره برای فلسطین و سوریه و یمن نه اینکه عاشق مردم شون و کشور شونم نه، اصلا نه. لعنتی من عاشق بچه ام. اونجا پر از بچه ست... 

تنها افرادی که بدون دونستن چیزی از عقاید، علایق، ملیت و دین و مذهب عاشق شون میشم بچه هان. 

نامردا اونا فقط یه بچه ان بفهمید. 

مثل داعشی ها نباش! (2)

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۳۶ ب.ظ

خسته نباشید استاد کپرنیک :

مثال بعدی حسابی ناامید کننده ست. خودتان را آماده کنید. حتما اسم کپرنیک را شنیده اید، کپرنیک بود که زمین را از مرکز عالم بیرون کرد و خورشید را به جایش نشاند، بله دست ایشان درد نکند که بشر از تاریکی و جهل نجات داد. اما اگر بگویم که 1800 سال قبل از او یک بنده خدایی سیستم خورشید مرکزی را پیشنهاد داده بود،حتما حالتان گرفته میشود. این یعنی ما خیلی پیش نظریه درست داشته ایم، اما برای قرن ها آن را کنار گذاشته ایم و بعدا دوباره آن را کشف کرده ایم، راستی اسم آن بنده خدا اریستار خوس ساموسی بود، فاجعه این جاست که انسان همیشه فکر میکند که درست فکر میکند، چه در قرون وسطی که باور داشت زمین مرکز عالم است و چه بعد تر که خورشید را جای زمین گذاشت. در واقع اگر انسان راهی برای فهمیدن درستی یک نظریه داشت 18 قرن جلو می افتادیم. از کجا معلوم که الان یا هر زمان دیگری نظریه مان درست است؟! گذشت زمان توالی و تعاقب نظریات پیشرفت یا تکامل آن ها را ضمانت نمیکند، اگر هر نظریه جدیدتری لزوما درست تر از نظریه قبلی باشد پس چرا از اریستار خوس دنده عقب گرفتیم؟!  اول فکر میکردیم زمین وسط است، بعد اریستار خوس گفت نه!  خورشید وسط است، بعد دوباره برگشتیم به زمین مرکزی، بعد کپرنیک دوباره خورشید را وسط کشید. علم اگر پیشرفت میکرد و هر نظریه ای بهتر و کامل تر از قبلی هایش بود که عقب گرد در علم معنایی نداشت. یا همان ماجرای اینشتین، آن جا هم عقب نشینی مرحوم آلبرت و رجعت دوباره دانشمندان را نمی توان با ایده پیشرفت علم جور کرد.خیلی اوضاع خراب است.  نه میدانیم چه وقت علم درست است و نه حتی مطمئن هستیم که در حال پیشرفت هستیم. توضیح دادنش سخت است اما امیدوارم اصل حرف را گرفته باشید. این که تضمینی وجود ندارد که نظریه های جدید درست تر از قبلی ها باشند، خیلی ترسناک است!

مثل داعشی ها نباش!

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ق.ظ

اینشتین مشهور ترین دانشمند تمام دوران هاست، نماد علم است و چهره اش پیچیدگی، نبوغ و راز را تداعی می‌کند. اینشتین خیلی چیزهای سخت و مهمی گفته است، علم و فناوری هم بسیار به او مدیون است. اما اگر بخواهیم از نسبت علم و درستی بنویسم، احتمالا خطای همین اقای اینشتین بهترین نمونه خواهد بود. علم خوب است و کار میکند، قبول، اما آیا علم درست است؟!  هرچیز علمی درست است؟!  خطا در علم راه ندارد؟!  و جواب این سوال خیلی مهم است. چون اگر دامان علم منزه نباشد از کجا بدانیم که علم کی درست میگوید و کی غلط؟!  این طوری ست که اینشتین خیلی به کار من می آید. اینشتین بعد از موفقیت نظریه نسبیت خاص، طرحی عظیم با عنوان نسبیت عام در انداخته بود. نظریه ای که دنیا را با تمام بزرگی اش، یک جا توضیح میداد. دیگر صحبت از افتادن این چیز و آن چیز نبود، نسبیت عام تمام دنیا را برای ما تصویر میکرد. اینشتین در معادله ای که گرانش را صورت بندی میکرد، ثابت کیهان شناسی را به کار برده بود که با تصویری ایستا از جهان هم خوانی داشت،بعدها مشاهدات ادوین هابل نشان داد انگار جهان در حال انبساط است. یعنی همه چیزها دارند باز و دور میشوند. یعنی برخلاف تصورات اینشتین جهان ایستا نبود و داشت بزرگ و بزرگتر میشد، اما خطای بزرگ اینشتین نبود، اینشتین وقتی کار را بدتر کرد که برای در آمدن نظریه اش با مشاهدات جدید، آن ثابت کیهان شناختی را از معادله ی میدان نسبیت عام حذف کرد. اما درست بعد از مرگ اینشتین مشاهدات دقیق تر آشکار کرد که جهان نه با سرعتی ثابت بلکه با حرکتی شتاب دار در حال انبساط است و فیزیک دانان دوباره ثابت کیهان شناختی را به معادلات بازگرداندند. هرچیزی را که خواستم بگویم در این مثال تاریخی هست. اینشتین در هر مرحله بر این باور بود که کار درست را میکند. چه وقتی ثابت کیهان شناختی را معرفی کرد و چه زمانی که آن را از معادلاتش کنار گذاشت. اما ما میدانیم در هر دو حال بر اشتباه بود. اگر اینشتین با آن بزرگی و نبوغ اش نمیدانست که چه وقت درست میگوید، بقیه از کجا می توانند درستی حرف هایشان را ضامن باشند؟!  خیلی عجیب است که بزرگترین دانشمندان هم ابزاری برای تضمین درستی علم ندارند، آن وقت ما خیال میکنیم علمی یعنی درست!!  


+ این مطلب ترجمه ی مقاله ای از سایت گاردینه که در شماره 645 مجله دانشمند به چاپ رسیده. شامل سه بخشه که من فقط بخش اولشو برای شما نوشتم. اگر مایل باشید و وقت اجازه بده حتما قسمت های بعدی رو مینویسم. 

نازیبایی های ناتمام...

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

میگم اگه برام یکی مثه شوهر خودتو پیدا کنی هرچی که داشته باشه زنش میشم. 

میگه ببین شوهرم کارگره ها ؟! 

میگم اوکی مشکلی نیست 

میگم شوهرم دیپلمه ست، مطمئنی مثه شوهر من میخوای؟! 

میگم چیکار به مدرک دارم ،دکترای بیشعور زیاد داریم. 

میگه برو بابا تو کلاست بالاتر از این حرفاست... 

+نصف کارای خونه رو انجام میده، در اکثر مواقع ساکته، سر به زیره، اهمیت نمیده کجا دوست داره بره ،اهمیت میده زن و بچه اش کجا دوست دارند  برن، عصبانیتشو ندیدم، ندیدیم. 

خدایا مگه آدم از شریک زندگیش دیگه چی میخواد ؟! 


+ امشب لابه لای صحبت های بابا فهمیدم این مرد ایده آل حقوقش یک و دویسته، که دویست شو میده به مادرش، وام هم پس میده، با دوتا بچه. چطور تا آخر ماه دووم میارن ؟! اصلا میشه؟ ! 

اینارو دارم با بغض مینویسم. خجالت کشیدم از خودم...

یه وقتهایی میگیم درد مردم، حالیمونه اصلا چی میگیم؟!  



+ کنارمون یه گروه دختر و پسر پارتی گرفتن، موسیقی شون با بالاترین کیفیت برای ما پخش میشد، وقتی داشتیم نماز جماعت میخوندیم ،سندی هم برامون دختر آبادانی میخوند. دست شون هم درد نکنه که به فکر ما هستن که یه وقت موقع اذان بدون موسیقی نمونیم. 

ما که بخیل شادی دیگران نیستیم ولی ای کاش... هیچی ولش کن!