روزِ من، کی میاد؟؟
امروز اومده بود تمرین. میگفت از شروع لیگ تا الان خونه نیومده بوده. من سعی نکردم بهش نزدیک شم یا خودمو معرفی کنم. فقط همش با خودم میگفتم، یعنی اگر منم اون موقعه تا الان ادامه میدادم، حالا کنار تو جایگاه اون بودم؟؟
حقیقتا چیزی که الان بیشتر منو بهم ریخته بازی فوق " شت " خودم تو این تمرینه. همینه که باعث میشه به خودم بگم اگه من ادامه داده بودم الان حداقل یه بازی " شت " ارائه نمیدادم.
بعد بازی نشستم رو زمین، چندین دقیقه به یه نقطه خیره شدم، بغض کردم و به این فکر کردم چرا ؟؟ چطور؟! و من کجای این دنیام؟؟
سرم داشت گیج میرفت، دیدم بخاطر لایه ی اشک رو چشمام تار شده بود، احساس کردم دارم بیهوش میشم. با صدای صاد که منو صدا میکرد تازه فهمیدم اینجا جاش نیست .
الان چند دقیقه ست که رسیدم خونه. با همون لباسهای خیس از عرق با بوی تندش نشستم روی تخت و دنبال راهی برای آروم کردن خودمم .
از خودم میپرسم : روزِ من، کی میاد؟!
پ. ن : دو دل بودم که ازش بپرسم منو یادشه یا نه، تو بازی منو به اسمم صدا میزد و منه احمق فکر میکردم منو یادشه :)
موقع رفتن گفتم منو یادته ،اون موقعه ها که اینقدر بودم ؟( با دستم اشاره به قد جثه کوتاه اون موقع هام)
گفت اره یه چیزهایی یادمه، اما من فکر میکنم دروغ میگفت! هیچکس منو یادش نیست، چون من همیشه یه بازنده بودم!