در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

در دست تعمیر ...

The diary of individulist student

تا کی؟!

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۴ ب.ظ

چند مطلب اخیر ترجمان ،مقالات ترجمه شده ای با.موضوع شبکه های اجتماعی و اینترنت بود. که خیلی از افراد مهم آمریکا تصمیم به ترک این شبکه ها گرفتن. خیلی ها معتقد بودن اگر حالا کسی مثل ترامپ رییس جمهورشونه فقط به دلیل لعنتی هایی شبیه فیسبوک و توییتره. 

بعدا حتما بیشتر راجبش مینویسم. 

فقط سوالم اینه چند سال طول میکشه که بفهمیم نه همه ،حداقل نصف بیشتر بلاهایی که سرمون میاد از حماقت ناشی از این شبکه هاست ؟؟ 

من الان بگم جنگ میشه، جنگ نمیشه .اما تو دل همتون واهمه ی جنگ ایجاد میشه. من اگه بگم بدبختم ،تو فکر نمیکنی شاید بخاطر اینه که نمیتونم مدل بالاتری از تلفن همراه و بخرم ،فکر میکنی دارم از گرسنگی تلف میشم و با برگ های درختان بلوار خودمو پوشوندم!  

بیاین یکم درست شیم . اونا خودشون اعتراف کردن اینارو برای چی ساختن  .ما هنوز باور نکردیم ...

قشنگ ترین صحنه ی روز گذشته برای من نه صحنه ی گل زدن مون بود نه جایزه گرفتن، نه کار تیمی و نه هرچیزی که مربوط به داخل زمین بشه. قشنگ ترین صحنه ی دیروز جایی خارج از زمین بود .روی سکو های تماشاگرا ،جایی که یه نوزاد چهارمه توی کریر اش (معادلشو نمیدونم چرا ) خوابیده بود و بازی مامانه علاقه مندشو تماشا میکرد .اونقدر شیفته ی این مادر و بچه شدم من و اونقدر موقع بازی مامانش، بغلش کردم که مامانش منو "عمه بچم"صدا میکرد . چرا یادم نبود بهش بگم من خاله بودن و بیشتر دوست دارم؟ :) 
جالب تر از اون اینکه این مامانه بازیکن اهل شهر همسایه مون بود و وقتی من راه افتادم که پیاده برم خونمون منو به زور و با اصرار سوار ماشینش کرد تا برسونتم ،هرچند که بچه های تیم هم سوار بودن و با پرس جا شدیم تو ماشین :) 
کنار همه ی این قشنگی ها اینو هم اضافه کنم که من هیچ شباهتی به اونا نداشتم، حداقل از لحاظ ظاهری اما میتونم حدس بزنم موقع رسیدن به عقاید اونجا هم به سختی میشد شباهت پیدا کرد بین مون البته شاید اره، شایدم نه .فقط میخواهم بگم که این چیزها اون موقع اصلا مهم نبود، همه مون تونستیم کنار هم باشیم فقط بخاطر یه چیز ، مهربانی . 
مهربانی باعث شد منو سوار کنند، برسوننم .مهربانی باعث شد دلم بخواد ناهار و مهمون ما باشن و از من اصرار و از اونها انکار. مهربانی باعث شد بدون اینکه اسم همو بدونیم هیچ‌وقت همو فراموش نکنیم یا حداقل فراموش نکنم!  همه میتونن مهربون باشن،همه!
چون خدایی که روحمونو ازش گرفتیم مهربونه. 

+ چرا اینقدر دوسش دارم؟!  

روز بازی

پنجشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ق.ظ

ذوق دارم با چاشنی اضطراب، شبیه روز اولی که قرار بود مدرسه رو تجربه کنم. اما تفاوتش با او حس اینه که اون، رفته رفته با گذر زمان کمرنگ میشد و گاهی جاشو به تنفر میداد ( از مدرسه)  اما این حس و این ذوق روز به روز بیشتر میشه. و امروز که روز مسابقه است به اوجش رسیده. ای کاش تو مدرسه به جای معانی ای که هیچ‌وقت به دردمون نخورد، بهمون یاد میدادن بریم دنبال آرزو هامون. شاید الان وضع ما و این کشور این شکلی نبود. 

القصه من حالا با پیرهن 8 افسانه ای خودم قراره چالش جدیدی رو شروع کنم که سالها رویاشو داشتم. 

یکم نوشته اون چیزی که میخواستم نشد، چون مضطربم، اما شما انرژی مثبت ها و دعاهاتون رو برام میفرستید نه؟؟ 

بی عنوان ترین...

يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ب.ظ

مامان رفت و با دلخوری از من هم رفت. دلخوری ای که مسبب اش خواهرای بی ملاحظه ی....  ام هستند. 

رفتنش بهانه ی خوبی برای شکستن بغضم بود  .یادتون هست که گفتم موقع گریه کردن به خودم میگم "مشکل چیه؟ چه چیزی کم داری که باید بخاطرش گریه کنی ؟! " اما این بار مشکل از کم بودن چیزی نبود، مشکل از زیاد بودن دلایل و دردها بود. 

از احمقانه ترین ها گرفته تا هایلایت ترین ها!  

از پریدن اکانت توییترم و غصه ی خداناباور بودن آدمی (راستی چرا باید غصه ی این یکی را بخورم؟!)  تا دردهایی که گفتنش فقط درد را بیشتر میکند. درد عقیده ،لعنت به عقیده که این روزها منو بیشتر از هرچیزی درگیر کرده. هروقت که میام یه زندگی عادی و اروم داشته باشم، افکار نا به کار حمله میکنن. وجدان، نفس ،شیطان، منطق ،یا هرچیزی که میتونه درون انسان وجود داشته باشه به سراغم میاد، اما کی برنده ست؟!  کی داره حقیقتو میگه؟؟  حقیقت چیه اصلا؟ ؟ 

خدای من، ذهنم همزمان به n موضوع متفاوت و کاملا بی ربط فکر میکنه و روزهای من فقط با فکر کردن و درگیری میگذره، چرا ؟؟ 

حالم من این شکلی اصلا خوب نیست. اصلا ! 

دیپلمه ...

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۱ ب.ظ
تو آستانه 20 سالگی به پوچی رسیدم .
هیچ دستاوردی ندارم و هیچ چیزی ندارم که بتونم باهاش یه چیزی به دست بیارم ...
نمیخوام دوباره یه سال بشینم تو خونه با چهار گزینه ها سر و کله بزنم .
من حاضرم هرکاری انجام بدم ،هرکارییییی که بشه بهش گفت کار .
اما من تو یه زندان به اسم ه شان و حرفه مردمم ...(دختر بودنم هست )
القصه تا دی که احتمالا برم سرکار محبوبم ،بیکارم .هرچند هنوز هیچ چیزی قطعی نیست .
اما من نمیتونم بشینم ،من باید قبل اومدن اون عدد لعنتی 20 یه چیزی پیدا کنم .
میدونی یکی از احمقانه ترین چیزهای این مملکت چیه ؟ اینکه برای مترجم شدن تو یه سایت مزخرف هم باید لیسانس داشته باشی:)
دوست دارم همیشه یه دیپلمه باقی بمونم و بزنم تو دهنه همه اونایی که فکر میکنن دانشگاه دوای درد همه چیزه .
اما بعد رفتن دوتا مصاحبه و پرکردن چندتا فرم برای چندتا کار دیگه ،دارم فکر میکنم که شاید دارم اشتباه میکنم ...شاید لیسانس داروی شفا بخش تمام جوونای این مملکت باشه .وگرنه مگه میشه این همه آدم خودشونو تیکه تیکه کنن برا دانشگاه رفتن ؟ مگه میشه 100 درصد جوونای مملکت فکر کنن اول و آخرشم که باید برن حالا هر رویا و هرشغلی که داشته باشن . مگه میشه خدا؟

دنیای قشنگیه نه ؟

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۵ ب.ظ

انصافاً دکتر میم حرفای جالبی میزنه، پوینت های خوبی هم میده.  مثلا تو این پست  دکتر میم تو پاراگراف آخر چیز قابل تاملی میگه  :

+ چند روز پیش هم در صحبت با بعضی دوستان گفتم که دولت ، کاهش قیمت رو میذاره برای بعد از سفر روحانی به سازمان ملل!! 

حالا یهو افزایش قیمت نفت و بعد تسویه درصد زیادی از بدهی های دولت ... و بعد خبرهای مذاکره اروپا، و بعد فشار برای تصویب FATF !! و حالا سقوط ارز. این مملکت، همه چیزش به همه چیزش میاد. قانونی درمورد دلالی وجود نداره و صعودها و سقوط ها به هرچیزی ربط داره، جز قوانین منطقی... یه کم باهوش باشیم. وال استریت هم قوانین پشت پرده خودشو داره

من خودم قبل از داستان صعود نجومی دلار ،سوال دقیقا چی باعث میشه دلار بکشه بالا، باعث شد برم یکم تحقیق کنم و راجبش بخونم . و چیزی که من از سایت های  اقتصادی و خبری فهمیدم ،بخش زیادی از این نوسانات دست خود دولت و بانک مرکزیه. حالا نه به این سادگی که من میگم ولی بهتون اطمینان میدم چیزی نیست که مثلا ترامپ بتونه با یه سخنرانی روش تاثیر بذاره:) حالا اتفاقا یک کامنت پایین اون پست هم همینو میگه و من واقعا فکر میکنم اگر این جوریه ،باید گفت مردم دست مریزاد با انتخاب تون :) 

کلا کامنت های اون پست هم جالب و قابل تامله. الخصوص اونجاییش که میگه تو این مملکت هرچیزی گرون شد دیگه ارزون نمیشه. اصلا دلار بشه هزار تومن .آدم نامرد و بی انصاف که عوض نمیشه، میشه؟!  

درمورد FATF هم یه چندتا مطلب خوندم که احساس کردم کافی نیست .فقط، فقط، فقط یه جاش به شدت برای من ناامید کننده بود. تروریسم بله تروریسم. یعنی تو این معاهده جوری از مقابله با تروریسم و متعلقاتش حرف زده بود انگار نه انگار ما اصلا جنگی داریم تو دنیا و انگار نه انگار ابر قدرت های دنیا ساپورت کننده هاشن. دنیای باحالیه نه؟!  یکی خودش رتبه اول صادرات سلاح دنیا رو داره و روز به روز تروریسم و بیشتر افزایش میده ( حتما یه پست مستند راجبش مینویسم ) بعد همون یکی خودش میاد سرمدار یه معاهده ی به اصطلاح  ضد تروریستی میشه و شعار های مقابله با تروریسم اش گوش فلک و کر کرده. 

 این پست دکتر یونس هم خوب بود بنظرم...

اگه حاجی زنده بود اونم حتما یه تروریست خونده میشد ...

پاکی دوران کودکی یادت بخیر...

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۹ ق.ظ
جایی زندگی میکنیم، که اگر نشناسنت حتی حاضر نیستن، مهارت هارو ببینن و بعد تصمیم بگیرن که قبولت کنن یا نه  ... 
بعد اونوقت من میگفتم آموزشگاه استادم و نمیرم که یه وقت بخاطر آشنایی و دربایستی ،برام پارتی بازی نکنه... 

هر روز دارم بزرگتر میشم. هر روز که با یه کثافت از دنیای بزرگسالی برو به رو میشم. دیشب یکی از بدترین شب های عمرم بود وقتی که گفت : عکس اون بازیکن خوشگلا رو اول بذار تا مخاطب بیشتری جمع شه.. .

دنیای وارونه ها...

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۱ ب.ظ

خواهرم میگه یه بوم تو مدرسه گذاشتن که روش یه صفحه کاغذی بزرگه و بالای صفحه یه موضوع نوشته و بچه ها میرن زیرش نظرشونو مینویسن. موضوع این هفته شون این بوده ،

چرا مبارزه با صهیونیسم؟ ! 

خواهرم میگفت تو کلاس بودیم که صدای بحث دو نفر تو سالن اومد و ما رفتیم ببینیم چیشده و خب این دو نفر داشتن راجب این موضوع به عنوان دو تفکر کاملا مخالف بحث میکردند. مثه اینکه یکی از اونها معتقد بوده که نباید با صهیونیسم جنگید و باید مذاکره کرد و طرف دوم در جوابش گفته که اگر میشه با صهیونیسم مذاکره کرد پس حتما با داعش هم میشه نه؟؟  چون همه می‌دونن اینها تفاوتی ندارند و هردو افراط کنندگان تو دین شونن که خودشونو صاحب و حاکم مردم و خاک میدونن!  

خلاصه که میگفت داستانی بوده. من واقعا خوشم اومد، زمان ما از این چیزها نبود، بحث ها همش خاله زنکی بود. تک و توک بحث اعتقادی هم ختم میشد به درگوشی حرف زدن. یا نهایت حرف سیاسی، بحث های احمقانه از طرفداری جناح های خاص بود! 

از خواهرم پرسیدم دیگه اونجا چی نوشته بود و گفت زیاد یادم نیست فقط اینارو یادمه: 

چون بیشعوریم 

اول خودمون بعد بقیه (استراتژی رو این دوستمون بد متوجه شدند)  

منم ازش خواستم بقیه شو بخونه و بیاد تعریف کنه بچه ها چی نوشتن .

یه چیزی من بگم. اول اینکه دختر مخالف با مبارزه با صهیونیسم به طرف مقابلش گفت برو بابا شما مردم ایران هیچی حالیتون نیست ... این صحبت نشون از همون دیکتاتوری و عدم تفکریه که از خانواده نشات میگیره. عملا بچه هیچ حرف جدیدی نداره، پدر و مادر هر طرفی که باشن و هر حرفی که بزنند رو کپی میکنه. البته این فقط مختص اون دختر نیست طرف مقابلش هم ممکنه همین راه رو در پیش گرفته باشه. واقعیتش اینه که بعضی از ما مردم ایران واقعا در این مورد هیچی حالیمون نیست، حمایت از فلسطین و دیگر ستم دیده هارو حمایت از حکومت میدونیم و این وسط قاعدتا کسایی که دل خوشی از حکومت ندارند، چشم شون رو روی حقیقت میبیندند. عزیزان مبحث فلسطین و متعلقاتش الان یه ترند جهانیه. آرتیست های هالیوودی روز به روز بیشتر جرات درمورد صحبت کردن راجب فلسطین رو پیدا میکنند چون دارند میبینن مردم چقدر آگاهانه به این قضیه واکنش نشان میدن. چند وقت پیش یکی از خواننده هایی که دنبال میکردم کنسرتشو تو اسراییل عقب انداخت یا بهتره بگیم لغو کرد چون مردم زیادی بهش فشار آوردند. چندی پیش تر "لرد" یکی دیگه از خواننده های هالیوودی بخاطر فشار مردم شجاعانه خودش کنسرت رو کنسل کرد و گفت که به خواسته طرفدارها احترام میذاره. روزهای زیادی میاد تو توییتر که حمایت از مردم فلسطین ترند میشه. هرچند حامی صهیونیسم و اسراییل هم تو فضای مجازی زیاد پیدا میشه... اما امیدوارم برخی از مردم ایران به دلیل اختلاف شون با حکومت به این دسته و گروه روی نیارن... یه چیز جالب تر از اون، دسته های زیادی از یهودیان سراسر جهانه که کمپین مبارزه با صهیونیسم راه انداختن.میتونید با یه سرچ ساده تو شبکه های اجتماعی پیدا شون کنید. 

و در آخر هم ببینید حق چی میگه؟ ! 

یعنی ده ها بند نوشتم و پاک کردم بس که نمیدونم چی بگم و چی بنویسم که حق مطلب ادا شه.
دقیق نمیدونم مردم ایران در مواجه با دفاع مقدس و شهدا و جانبازان به چند دسته تقسیم میشن اما دعا میکنم همه تو یه دسته بندی قرار بگیریم و حرفهایی که اینور اونور می‌شنویم یه حرف از روی ناآگاهی یا هرچیزی باشه. 
امیدوارم کسایی که موقع نتایج کنکور به خانواده شهدا و جانبازان بد و بیراه میگن، بعدا حتما به این کارشون فکر کنند و بدونن وجود اون سهمیه هیچ ارتباطی به این عزیزان نداره و قانون گذار فرد دیگه ایه و همچنین از خودشون بپرسن اگر من مشمول سهمیه میشدم واقعا بی استفاده میذاشتمش؟!  بعید میدونم... 
(اینم همینجا بگم که با همه ی اینا بازم اعتقاد دارم حساب خانواده از شهدا جداست)  
حالا اصلا به این بچه بازی ها کار ندارم. اتفاقا یکی از نقاط اتحاد مردم ایران همین دفاع مقدسه اما به شرط اینکه هیچکس شهدا رو به انحصار خودش در نیاره، قشر مذهبی شهدا رو مختص به خودش ندونه و راه خودشو تماما راه شهید تلقی نکنه و بقیه اقشار هم راه و روش و اهداف اون عزیزان دل  رو تحریف یا به نفع خودشون تفسیر نکنند. 
در وصف اون روزها و اون آدمهای فرا زمینی فقط این سوال و مطرح میکنم که : 
چطور میشه از عزیزای دلت دل بکنی ، که از عزیزای دل دیگران محافظت کنی؟ میشه اصلا؟  بخدا که نمیشه. 
من به آدمهای آزاده ای که با وجود بی اعتقادی به همه چیز، گاهی از شهدا یاد میکنن به شدت غبطه میخورم. چون اونا میدونن شهدا از هرکس و هرچیزی راهشون جدا بوده و هست. اونا متعلق به هیچکس نیستن الا خدا. 
الان زبونم بند اومده من در حالت عادی هم چیز مفید و قشنگی نمینویسم چه برسه به الان که دارم راجب دوست داشتنی ترین و پاک ترین علاقه و عشق ام مینویسم. بگم برو روایت فتح ببین؟!  برو راهیان نور؟! کتاب دفاع مقدسی بخون؟!  سخنرانی های حاج بابا و آقا زین.الدین و حسن باقری ببین؟!  
نه نه بخدا که با انجام همه ی اینا بازم حق مطلب ادا نمیشه .
ببین من خیلی حرف دارم تو خیلی جنبه های این قضیه ولی نه میتونم خوب بیانش میکنم و نه اصلا اون بیان کردنیه. باید فقط حسش کرد. اون زیبایی رو باید حس کرد. بعد ناخودآگاه خودت میری دنبال تمام ابعاد و اقسامش. 

این بیهوده گویی رو همین‌جا تمومش میکنم با یک خواهش( خواهش برام سخت ترین کاره) 
 بچه ها خواهشا اون روزها و اون آدمها رو هیچ‌وقت فراموش نکنید. اونها تنها آدمهای قرنن که میشه رو حق بودنشون قسم خورد... میشه رو حق بودنشون جون داد... 

باور دارم که باور ها زندگی رو شکل میدن.

جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۱ ب.ظ

مشهد که بودیم ،یه شب قبل اینکه بخوابم ،همین طور که رو تخت دراز کشیده بودیم و مامبزرگ و من هردومون سقف رو نگاه میگردیم، ازش پرسیدم، مامبزرگ، تا حالا شده به بهشت و جهنم شک کنی و فکر کنی حقیقت نداره؟! گفت هرگز! گفتم چرا؟! کامل حرفاشو یادم نیست اما اگر اشتباه نکنم گفت که به سیستم جزا اعتقاد داره و باور نمیکنه بعضی ها تو این دنیا ظلمی کنند و این ظلم بدون جواب بمونه. وقتی که میبینم یه ظالم بدون دیدن سزای عملش از این دنیا میره اعتقادم به اون دنیا و بهشت و جهنمش بیشتر میشه ...


یکبار نوشتم که تو مشهد موقع نماز صبح یه شک اومد سراغم و هیچ جوره نمیتونستم رهاش کنم ،نتم به شدت ضعیف بود و حتی نمیتونستم سرچ کنم . فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم کمکم کنه. چون این چیزی نبود که از سایتی خونده باشم یا پیش فرضی براش داشته باشم فقط و فقط تو ذهن خودم اومد. 

امروز اما یه سایت ضد دین و آتئیستی دیدم که البته با اینکه مطالب جدید برای من زیاد داشت اما خیلی هاشو قبلا دیده بودم و راجبش مطالعه کرده بودم و نگرانی ای راجبش نداشتم .اما باعث شد دلم بخواد یه تف تو صورتم خودم بندازم. چرا که من این همه رو مسلمون بودنم تاکید دارم و یک دوره هم قرآن و با ترجمه تفسیر نخوندم ... 

حتی به سرم زد چند وقتی همه چیزو تعطیل کنم و خودم غرق مطالعه در این باره کنم .چون میدونم ارزششو داره، چون مطمئنا ارزششو داره. دوست ندارم جز اون دو دسته باشم .

دسته ی اول کسایی که تعصب احمقانه ای روی اعتقادات شون دارند و از ترس مجازات و عصیان خدا سراغ عقاید مخالف شون نمیرن 

دسته ی دوم کسایی که با یکبار دیدن سایت های سراسر مشکل دار آتئیستی سر تکون میدن و تصمیم میگیرن خودشونو راحت کنند و بیخیال اعتقادات بشن و فقط چیزی بروز ندن ،میفهمید که چی میگم؟!  


(خواستم بگم ای کاش یاور محبوبم تو این مسائل الان در دسترس بود، اما یادم اومد من به کسی جز خدا برای پیدا کردن حقیقت نیاز ندارم )